در این مطلب از سایت استار بورس معنی جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن,داستان کوتاه درباره نمک خوردن و نمکدان شکستن را قرار دادیم . معنی و مفهوم این جمله که می گویند جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن چیست ؟ این یک ضرب المثل قدیمی است به این معنی که اگر کسی به تو خدمت و خوبی و محبت کرد قدرش را بدان و از او تشکر کن نه اینکه از مال او دزدی کنی ! در ادامه همراه ما باشید با معنی و مفهوم و داستان کوتاه و حکایت درباره ضرب المثل نمک خوردی نمکدان مشکن …

معنی جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن,داستان کوتاه درباره نمک خوردن و نمکدان شکستن

معنی جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن,داستان کوتاه درباره نمک خوردن و نمکدان شکستن

مفهوم ضرب المثل جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن چیست ؟

نمک می خوری نمکدان مشکن اشاره به این موضوع دارد که در مقابل محبت دیگران باید قدردان بود و باید از کسانی که برای ما زحمتی کشیده‌اند قدردانی کنیم و حرمت آن ها را نگه داریم زیرا خداوند انسان‌هایی را که قدرشناس هستند خیلی دوست دارد و پاداش خیلی خوبی به آن ها در زندگی و آخرت می دهد. این جمله زمانی به کار می رود که انسان نه تنها قدر خوبی ها و منفعت‌هایی را که نصیبش شده نمی داند، بلکه بدنبال بدی و خیانت است.

احترام و قدردانی از محبت و زحمات دیگران اساسی‌ترین اصول تربیتی و اخلاقی است که هر فرد باید آن را در زندگی خود رعایت کند. انسان‌هایی که قدردانی و احترام را در خود جا کنند، از همه محبوبیت بیشتری برخوردارند و رابطه‌های سالم‌تری با دیگران برقرار می‌کنند. این همچنین نشان از انسانیت و احترام به ارزش‌های انسانی است و باعث ایجاد یک جامعه سالم و پویا می‌شود. بنابراین، قدردانی و احترام به دیگران نه تنها نشان از شخصیت قوی و ارزشمندی است، بلکه باعث ارتقای روابط اجتماعی و فرهنگی در جامعه می‌شود.

داستان ضرب المثل جایی که نمک خوردی، نمکدان مشکن

او یک دزد ماهر بود و با چند نفر از دوستانش یک باند سرقت تشکیل داده بود. یک روز با هم نشستند و صحبت کردند. در حین گفتگو گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و مردم عادی سر و کار داریم و قوت لا یموت آنها را از دستشان می گیریم؟ بیاید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسی به خزانه سلطان آسان نبود.

آنها تمام راه ها و امکانات ممکن را که مدتی در ذهنشان بود بررسی کردند تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و به خزانه رسیدند. خزانه پر از پول و جواهرات گرانبها بود. تا جایی که می توانستند انواع طلا و عتیقه جات را بسته بندی کردند تا با خود ببرند. در آن لحظه چشم سردسته گروه به جسم درخشان و سفیدی افتاد، فکر کرد الماس شب چراغی است، نزدیک آن شد و گرفت و برای امتحان آن را به سر زبانش زد و بعد از اینکه فهمید نمک است بسیار ناراحت و عصبانی شد. از شدت عصبانیت طوری به پیشانی خود زد که دوستانش متوجه او شدند و فکر کردند که اتفاقی افتاده یا به خزانه داران خبر داده شده است.

این گروه از دزدان خوش تیپ و ماهر، برای اولین بار تصمیم گرفتند تا به خزانه سلطان حمله کنند. با بررسی دقیق و برنامه ریزی دقیق، آنها به خزانه نفوذ کردند و موفق شدند انواع جواهرات و طلاهای گرانبها را به دست آورند. اما یک اتفاق غیرمنتظره رخ داد. یکی از اعضای گروه، به جای الماس، یک دانه نمک را برداشت و به سر زبانش زد. عصبانیت و خشم او، برای همه قابل مشاهده بود. دیگر اعضای گروه نیز نگران شدند و فکر کردند که شاید این حادثه باعث فاش شدن امر شود. اما در نهایت، آنها با موفقیت از خزانه فرار کردند و غنی‌ترین دزدان شهر شدند.

خیلی سریع به او رسیدند و گفتند: چه شده؟ او که آثاری از خشم و غم در چهره اش دیده می شد، گفت: متأسفانه همه رنج های ما به هدر رفته و نم گیر سلطان شدیم. ناخودآگاه طعم نمکش را چشیدم. دیگر نمی شود دارایی پادشاه را برد، از مردانگی و مروت به دور است که ما نمک کسی را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم.

در دل آن سکوت وحشتناک شبانه، بدون اینکه کسی بویی از آن ببرد، دست خالی به خانه بازگشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهای باز خزانه افتاد تازه متوجه شده بودند که دیشب خبرهایی بوده است. سراسیمه به سمت جواهرات سلطنتی رفتند، دیدند که سر جایشان نیست، اما بسته‌هایی وجود دارد. وقتی آنها را باز کردند، دیدند که جواهرات در بسته ها است. بررسی دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا می داند سلطان با ما چه می کرد و …

او با نگرانی و اضطراب به دیدار دوستان خود رسید و آنها از او دلیل غمگینی اش را پرسیدند. او با چهره ای غمگین و سرزنده گفت: “ما همه رنج ها و زحمت هایمان را به هدر دادیم و نمک سلطان شدیم.” همه حضار با تعجب گوش فرا دادند و او ادامه داد: “نمک کسی را نخوریم و نمکدان او را نشکنیم. این تا به حال نباید اتفاق می افتاد.” همه از این حرف های او متعجب شدند و به سرعت به خانه بازگشتند. صبح روز بعد، متوجه شدند که جواهرات سلطنتی از خزانه ناپدید شده است. اما به خوشبینی متوجه شدند که دزد خزانه نیست و همه چیز در حالت خوبی است.

بالاخره خبر به سلطان رسید و خودش آمد و صحنه را با دقت تماشا کرد، آنقدر عجیب و شگفت انگیز بود که انگشتش را گاز گرفت و گفت: عجب! این دزدی چگونه است؟ برای دزدی آمده بود و با اینکه می توانست همه چیز را بردارد اما چیزی نبرده؟ مگه می شه؟ چرا؟… اما هر چه هست، باید ریشه را پیدا کنم و به تهش برسم. همان روز اعلام کرد: «هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او می تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.»

این اعلامیه به گوش دزدها رسید، دوستان خود را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما رحم کرده، بگذارید نزد او برویم و ببینیم چه خواهد گفت. نزد سلطان آمدند و خود را معرفی کردند، سلطان که باور نمی کرد، دوباره با کمال تعجب پرسید: آیا این کار تو بود؟ او گفت بله. سلطان پرسید: چرا آمدی و دزدی کردی و با اینکه می توانستی همه چیز را بگیری ولی چیزی نگرفتی؟ گفت: چون نمک تو را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد به طور مفصل جریان را به سلطان گفت. سلطان چنان عاشق کرم و بزرگواری او شد که گفت: «حیف است جای انسان نمک شناسی مثل تو، جای دیگری باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمی را بر عهده بگیری و حکم خزانه داری را برای او صادر کرد …»

او کسی نیست جز یعقوب لیث و چند سالى حکمرانى کرد و سلسله صفاریان را تاءسیس نمود.

دزدی که به خزانه امپراتوری آمده بود و هیچ چیزی نگرفته بود، باعث تعجب و شگفتی سلطان شده بود. او تصمیم گرفت تا ریشه این اتفاق عجیب را پیدا کند و با دقت بیشتری موضوع را بررسی کند. بنابراین اعلام کرد که هر کسی که شب گذشته به خزانه آمده بود، می تواند به او مراجعه کند. دزدها که این اعلان را شنیدند، تصمیم گرفتند به سلطان مراجعه کنند و وضعیت خود را توضیح دهند. پس از شنیدن داستان دزدی از دهان دزد خود، سلطان از شجاعت و صداقت او تحت تاثیر قرار گرفت و او را به یک مقام مهم در دولت خود ترفیع داد. این واقعه نشان داد که احترام و ارزش نمک شناسی و حقیقت در هر زمینه ای قابل تقدیر است و می تواند به ارتقای انسان در جوامع مختلف کمک کند.

این داستان ضرب المثل نشان‌دهنده اهمیت قدردانی و قدرشناسی نسبت به افرادی است که به ما خدمت می‌کنند و زحمت می‌کشند. این ضرب المثل به ما یادآوری می‌کند که باید از محبت و مراقبت دیگران قدردانی کنیم و از آنها احترام بگذاریم. همچنین این داستان نشان می‌دهد که همواره باید از عواقب اقدامات خود آگاه باشیم و همیشه در رفتارهایمان، عدالت و اصول اخلاقی را رعایت کنیم. به این ترتیب، می‌توانیم از اعتبار و احترام دیگران نهایت استفاده را ببریم و به عنوان انسانی با ارزش و شایسته شناخته شویم.

**************************************

معنی جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن

نمکدان یا جایی که نمک خوردی، اصطلاحی است که به معنای مکانی یا شخصی اشاره دارد که احساس ناخوشایندی یا آزار و اذیت کرده است. این اصطلاح از زمانهای دور به ما رسیده است و به عنوان یک تصویر ذهنی برای وضعیت‌هایی که باعث ناراحتی و ناراضی بوده استفاده می‌شود. احتمالاً این اصطلاح از زمانی پدیدار شده که نمک به عنوان یک چیز تلخ و ناراحت‌کننده در نظر گرفته می‌شد. بنابراین، هر گونه تجربه‌ای که برای ما تلخ و ناراحت‌کننده باشد، می‌تواند به عنوان “نمکدان” شخصی یا مکانی برایمان مطرح شود.

داستان کوتاه درباره نمک خوردن و نمکدان شکستن

روزی یک پسر بچه کنجکاو بود که از دیدن نمکدان های رنگی خانه شان خیلی خوشحال می‌شد. او همیشه دوست داشت نمک را ببیند و احساس کند که دنیایی رنگارنگ را در دست دارد. یک روز، بچه کوچولو بی‌دقت به نمکدان از دست افتاد و زمین را لکه لکه کرد. او از این حادثه اندکی ناراحت شد و احساس کرد که دنیای رنگی از دستش رفته است. اما مادرش به او گفت که هیچ اهمیتی ندارد و می‌تواند همیشه دنیای رنگارنگ خود را بازسازی کند. این تجربه نشان داد که حتی اگر چیزی شکسته شود، همیشه می‌توان زندگی را دوباره زیبا کرد.

درباره نویسنده

مدیریت

مجله استار بورس را به دلیل علاقه ای که داشتم ایجاد کردم . قصد دارم اخبار روز ایران و جاهن و اخبار بورس و ارز دیجیتال و دانستنی های پزشکی و سلامتی و مد و آرایش و تفریحی و سرگرمی و فال و طالع بینی و مطالب مفید دیگر را در این سایت برا شما به اشتراک بگذارم . با نظرات و انتقادات خودتون منو در این مسیر همراهی کنید ...

مشاهده تمام مقالات